هم دم این روزهایم شده خلکستر
شده خاکستر سیگار های نیمه سوخته
آری خودم را گول میزنم
اما خودم میدانم ک تنهایم
تنها تر از جزیره ی گمشده ای از دریای وجود تو
اگر چ سخت باشد فرقت یار
در آن شیرین بود امید دیدار
خدایا خواهش
تورو ب خاطر هر بنده ای ک دوسش داری
میدونم من هیچی نیستم
ولی
خواهش
هیچ وقتتتت
هیچ وقت
چشمای خانوممو گریون نبینم
اعصاب خانوممو خورد نبینم
آخه جونمه
آخه زندگیمه
اعصاب خوردش...اعصاب خوردمه
آرامشش...آرامشمه
ناراحتیش ...ناراحتیمه
شادیش هم شادیمه
پس خواهش میکنم یه اتفاقایی رو جلو پامون بزار
تا احساس کنیم
الهی آمین
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد …
خوبان را باید روی چشم ها گذاشت …
کجایی ؟! چشم هایم بهانه ات را گرفته اند !
هیچ وقت نگفت دوستت دارم
ولی همیشه
گردنبندی گردن میکرد
من برایش گرفته ام …